آدمی چاره ساز است

بدست soorena

واکنش آدمها به موقعیت های ناخوشایند زندگی همیشه برایم جالب توجه بوده. یک سر طیف کسانی هستند که سعی می کنند کار را برای دیگرانی که شرایط مشابه داشته اند هموار کنند, نمونه اش موسس محک که از سرطان بچه اش رسید به ایده ی ایجاد مرکزی برای حمایت از کودکان سرطانی و آن سر طیف هم کسانی هستند که وقتی کسی در موقعیت مشابهشان گرفتار می شود شانه هایشان را بالا می اندازند و می گویند من بدتر از اینها را پشت سر گذاشتم و کسی نبود به دادم برسد پس چرا خودم را به زحمت بیاندازم یا بدتر از آن اینکه به جای راه, چاه نشان آن بدبخت فلک زده می دهند تا حتی سخت تر این راه را طی کند.

همیشه دسته اول را تحسین کرده ام و در رویاهایم روزی را دیده ام که خیرم به کسی برسد اما گروه دوم را با همه ی تلاشی که کرده م تا خودم را جای آنها بگذارم و پای علل بایوسایکوسوشیال را وسط بکشم نتوانسته ام منطقشان را درک کنم. چه بسا خیلی وقتها مقابلشان ایستاده ام حتی, بخصوص آنجایی که پای کس دیگری در میان بوده.
گروه اول به من انگیزه می دهند که دنیا ارزش جنگیدن دارد. هر وقت کم می آورم یادشان می افتم, چه طرف موسس محک باشد چه آنجلینا جولیِ مظهر زیبایی که دابل مستکتومی اش را علنی می کند تا به آگاه سازی سرطان کمک کرده باشد.
به قول فروغ: «دنیا زشتی کم ندارد، زشتی های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است.»
و من امیدوار به آدمهایی که جز دایره ی بسته ی خودشان و کس و کار و عزیزانشان به غریبه هایی فکر می کنند که هیچ نسبتی با آنها ندارند. آدمهایی که دنیا با همه ی زشتی هایش با حضورشان جای دلپذیرتری می شود.